بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

بهراد بهترین هدیه خداوند

يه ديزي مشتييييييييييييييييييييييييييييييييييييي خورديم

ديروز كه از اداره برگشتم خونه ساعتهاي 6 غروب بود كه همسري گفت بريم چهارراه طالقاني كرج يه كم خريد كنيم اولش من تمايلي نشون ندادم چون بعد از اين آنفلونزايي كه گرفتم حال رفتن بيرون و نداشتم ولي بعد از چند لحظه يهو برق از چشمام پريد گفتم باشه بريم خلاصه حدوداً يه ساعت بود كه من به دليل اينكه لباس گرم تنم نكرده بودم و داشتم از سرما يخ ميزدم تصميم گرفتيم كه برگرديم در حين برگشتن همسرجان گفت حالا كه تا اينجا اومديم بريم جاده چالوس اينم بگم كه ما هر هفته ميرفتيم اما حدوداً نزديك به 5 ماه ميشه كه رنگ جاده رو نديده بوديم اين بود كه عزم و جزم كرديم و رفتيم جاتون خالي يه ديزي مشتي زديمبه بدنبه قول بچه‌ها و حسابي حال كرديم بهراد جان هم بر...
9 بهمن 1391

رويش اولين دندون بالايي بهراد

  الان نزديك به يك هفته‌اي ميشه كه اولين دندون بالايي پسرم نمايان شده و خيلي اذيتش ميكنه طفلك اين مدت خيلي بيتاب و درد و مدام گريه ميكنه و من هم خيلي ناراحتم و فقط دلداريش ميدم اميدوارم كه هر چه زودتر تمام دندوناش در بيان و راحت بشن     ...
8 بهمن 1391

رويش اولين دندون بالايي بهراد

الان نزديك به يك هفته‌اي ميشه كه اولين دندون بالايي جالـــب آرویــــن❤" width="74" height="67" />پسرم نمايان شده و خيلي اذيتش ميكنه طفلك اين مدت خيلي بيتاب و درد و مدام گريهميكنه و من هم خيلي ناراحتم و فقط دلداريش ميدم اميدوارم كه هر چه زودتر تمام دندوناش در بيان و راحت بشن ...
8 بهمن 1391

بازي فوتبال

روز جمعه بازي پرسپوليس – استقلال بود كه ما هم به اتفاق پدر و پسرمان بهراد جون نشستيم پاي تي وي همسرم كه اهل فوتبال نبود اواخر نيمه اول خوابيد من و پسرم هم مثلاً داشتيم نگاه ميكرديم خودتون ملاحظه كنيد تنقلات رو كه اين وروجك مامان چه جوري داره ميخوره عينهو يه آدم بزرگ، حالا اين قند عسل طرفدار كدوم تيم بود نميدونم قضاوت با شماست.خلاصه كلي ميوه و چيپس و پفك خورديم اما يه دونه گل نديديم. بازي صفر-صفر شد.     ...
8 بهمن 1391

بازي فوتبال

روز جمعه بازي پرسپوليس – استقلال بود كه ما هم به اتفاق پدر و پسرمان بهراد جون نشستيم پاي تي وي همسرم كه اهل فوتبال نبود اواخر نيمه اول خوابيد من و پسرم آرویــــن❤" width="62" height="65" /> هم مثلاً داشتيم نگاه ميكرديم خودتون ملاحظه كنيد تنقلات رو كه اين وروجك مامان چه جوري داره ميخوره عينهو يه آدم بزرگ، حالا اين قند عسل طرفدار كدوم تيم بود نميدونم قضاوت با شماست.خلاصه كلي ميوه و چيپس و پفك خورديم اما يه دونه گل نديديم. بازي صفر-صفر شد. ...
8 بهمن 1391

يه ديزي مشتييييييييييييييييييييييييييييييييييييي خورديم

  ديروز كه از اداره برگشتم خونه ساعتهاي 6 غروب بود كه همسري گفت بريم چهارراه طالقاني كرج يه كم خريد كنيم اولش من تمايلي نشون ندادم چون بعد از اين آنفلونزايي كه گرفتم حال رفتن بيرون و نداشتم ولي بعد از چند لحظه يهو برق از چشمام پريد گفتم باشه بريم خلاصه حدوداً يه ساعت بود كه من به دليل اينكه لباس گرم تنم نكرده بودم و داشتم از سرما يخ ميزدم تصميم گرفتيم كه برگرديم در حين برگشتن همسرجان گفت حالا كه تا اينجا اومديم بريم جاده چالوس اينم بگم كه ما هر هفته ميرفتيم اما حدوداً نزديك به 5 ماه ميشه كه رنگ جاده رو نديده بوديم اين بود كه عزم و جزم كرديم و رفتيم جاتون خالي يه ديزي مشتي زديم به بدن به قول بچه‌ها و حسابي حال كرديم...
4 بهمن 1391

آمدن دوباره مامان مژده

سلام دوستان عزيز باور كنين مامان تنبلي نيستم شايد خيلي از عزيزان تو جريان باشن كه اين هواي آلوده من و بهراد رو راهي درمانگاه كرد طوري كه بعد از 2 هفته همچنان اثراتش باقي‌مانده ٨ تا آمپول زدم تا يه كم بهتر شدملعنتي نميدونم چرا هواي پاك نميخواد بياد نه باروني نه برفي مثل اين آدمهاي نديد بديد شديم كه منتظر ديدن و بارش باران و برف هستيم شايد اينقدر گناه كرده‌ايم كه خداوند نميخواهد در رحمتش را به روي مردمان تهران باز كند ولي اي خداي مهربون به خاطر نيني‌هامون از سرتقصيرات ما بگذر و هواي آلوده شهرمان را با يه بارون خيلي خوشگل تميز كن آمين يا رب‌العالمين. داشتم ميگفتم من به يه آنفلونزاي سختي دچار شدم بهراد تب شديدي داشت و سر...
3 بهمن 1391

آمدن دوباره مامان مژده

سلام دوستان عزيز باور كنين مامان تنبلي نيستم شايد خيلي از عزيزان تو جريان باشن كه اين هواي آلوده من و بهراد رو راهي درمانگاه كرد طوري كه بعد از 2 هفته همچنان اثراتش باقي‌مانده ٨ تا آمپول زدم تا يه كم بهتر شدم لعنتي نميدونم چرا هواي پاك نميخواد بياد نه باروني نه برفي مثل اين آدمهاي نديد بديد شديم كه منتظر ديدن و بارش باران و برف هستيم شايد اينقدر گناه كرده‌ايم كه خداوند نميخواهد در رحمتش را به روي مردمان تهران باز كند ولي اي خداي مهربون به خاطر نيني‌هامون از سرتقصيرات ما بگذر و هواي آلوده شهرمان را با يه بارون خيلي خوشگل تميز كن آمين يا رب‌العالمين. داشتم ميگفتم من به يه آنفلونزاي سختي دچار شدم بهراد تب شديدي داشت...
3 بهمن 1391