يه ديزي مشتييييييييييييييييييييييييييييييييييييي خورديم
ديروز كه از اداره برگشتم خونه ساعتهاي 6 غروب بود كه همسري گفت بريم چهارراه طالقاني كرج يه كم خريد كنيم اولش من تمايلي نشون ندادم چون بعد از اين آنفلونزايي كه گرفتم حال رفتن بيرون و نداشتم ولي بعد از چند لحظه يهو برق از چشمام پريد گفتم باشه بريم خلاصه حدوداً يه ساعت بود كه من به دليل اينكه لباس گرم تنم نكرده بودم و داشتم از سرما يخ ميزدم تصميم گرفتيم كه برگرديم در حين برگشتن همسرجان گفت حالا كه تا اينجا اومديم بريم جاده چالوس اينم بگم كه ما هر هفته ميرفتيم اما حدوداً نزديك به 5 ماه ميشه كه رنگ جاده رو نديده بوديم اين بود كه عزم و جزم كرديم و رفتيم جاتون خالي يه ديزي مشتي زديمبه بدنبه قول بچهها و حسابي حال كرديم بهراد جان هم بر...
نویسنده :
یه مامان که عاشق پسرشه
10:32